قشنگترین اشتباه

عاشق سیب و رنگ آبیم

قشنگترین اشتباه

عاشق سیب و رنگ آبیم

سلام دوباره!

سلام دوستای خیالی من... 

یه روزی یه عالمه دوست توی این وب رفت و آمد داشتند اما حالا... 

اه عصبی شدم همه چیز ریخته به هم...اینم از کامپیوترم که قاط زده...همه نوشته ها تو همه مسنجرم ریخته به هم اصلا انگار همه چیز به هم ریخته اس مثه من و دنیام و زندگیمو اتاقمو اینم کامم که دیگه حسابی نورعلی نور شده... 

خیلی وقته ننوشتم... 

خیلی وقته فروغ نخوندم... 

از فریدون خبری ندارم... 

سهرابو فراموش کردم... 

دوستام تنهام گذاشتن... 

همدمی ندارم... 

دیگه از هیچی لذت نمیبرم اما مجبورم به خودم تلقین و به دیگران وانمود کنم که همه چیز آرومه... 

هنوز سنگ صبور دیگرانم اما کسی نیست حرفای منو بشنوه ... 

هزار و یک قولی که به خودم دادم...دارن آزارم میدن اما نمیخوام زیر قول خودم بزنم... 

سختمه...دارم میترکم...چاره ای ندارم... 

امیدوارم هنوز کسایی پیدا شن یه فوتی بکنن خاکای دفترچمون کنار بره... 

دعایی که همیشه میکنم اینه که بعد از مرگم کسایی باشن که هر از گاهی یه آبی رو قبرم بریزن... 

آب رو دوست دارم...آبیه...سبکه...آرامش توشه... 

صداشو ازم نگیرین...!!!

نظرات 3 + ارسال نظر
سلمان سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 23:13 http://www.aghrabeashegh.blogsky.com

وب قشنگی داری به منم سر بزن

زی زی دوشنبه 3 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 14:37

چرااینقدر عصبی شدی یادمه قبلا بهتر بودی
راستی بیا بنویس
شاید خوب شی

مترسک سه‌شنبه 18 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 18:50

درود
خیلی وقت به وبلاگت سر نزده بودم یعنی وبلاگ خودمم سر نزدم ولی خوشحال که شما هنوز دارید می نویسید.به ما هم سر بزن به امید خدا باز شروع کردم.

موفق باشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد