قشنگترین اشتباه

عاشق سیب و رنگ آبیم

قشنگترین اشتباه

عاشق سیب و رنگ آبیم

بالاخره وبلاگ رو دست گرفتم...

ای خدا کاش هروقت هرکسی میخواد بیاد تو وبم فوضولی برق خونشون قطع بشه الهی آمین!!

خسته شدم از بس پسورد گم کردم ...

ما دیگه زیر فشار این کتاب تستا و جزوه ها و کلاس و همایش ها کمرمون شکسته...

خدا ما کنکوری ها و اونا استاد کنکورا رو از شر این کنکور 90 خلاص کنه ایشالااااااااااااا...

تفریحمون شده این کافی نت اومدنای کنار کتابخونه...

خدا آقا وحید و کافی نتش رو حفظ کنه...

این 5 هفته ی باقی مونده هم میگذره و از بچه مدرسه ای بودن در میایم یا خداااااااااااااااا...

ما به اون اولویت آخر(پنجم) آزاد که مهندسی صنایع واحد لنجان هست هم راضی شدیم به خدا!!!!!

مردیم از بس شبا خواب رئیس  سازمان سنجش رو دیدیم...!!

خدا آتیشت بزنه که آتیشمون میزنی ای کتاب زرد عمومی :



خدایا دیگه از این کنکور خسته شدددددددددددددمممممممممممممممم 

تولدم مبارک!!

Happy birthday to me 

Happy birthday to me 

Happy birthday to me 

 Happy birthday to me 

 

 

سلام دوستان... 

بازم شادی و بوسه گلای یاس و میخک میگن کهنه نمیشه تولدت مبارک...!!! 

فردا روز 25 خرداد روز جهانی گل و گیاه رو به خودم و شماها تبریک میگم... 

و از همه دوستام معذرت خواهی میکنم بابت کافی شاپی که از دست دادن امروز و قول میدم بعد از اینکه از سفر برگشتم ببرمتون حتما... 

روز مادر!!

روز مادر و زن رو به همه مادرا و خانم ها ی الان و آینده تبریک میگم...!!! 

مامانجونم روزت مبارک...قربونت برم!! 

 

 

 mom is such 

a special word 

the loveliest 

I've ever heard 

a toast to you 

Above all the rest 

mom, you're so special 

you are simply 

the best 

 

 

 خدا خدا خدایا 

اگر به کام من 

جهان مگردانی 

جهان بسوزانم... 

اگر خدا خدایا 

مرا بگریانی 

من آسمانت را 

ز غم بگریانم... 

... 

سلام دوستان... 

امروز خیلی حالم خوبه!! 

شکر خدا 

وای این شعری که چند بیتیش رو نوشتم...باعث دیوانگی همسایه شده!! 

چون من هر لحظه در حال خوندنش هستم و احتمالا گوشش پکید از فشار پنبه!! 

ولی چه میشه کرد با حرف دل...؟!

گاهی اوقات انسان به مرگ خود راضی می شود... !! 

و این ماه های منحوس چقدر سخت به اتمام می رسند...!! 

این ها حرف هیچ کس نیست...!! 

حرف من است...خود من...خود خودم!! 

هیچ کتابی...نه فروغ نه کتاب های مسخره ی گمنام نویسنده...!! 

با اینکه میخندم...با اینکه می خندانم...از دل من بی خبرند...هرکس مرا می شناسد!! 

و چه خوش میگوید فروغ...آن رنج کشیده ی گمنام...آن زجر کشیده ی بدنام...!!! 

.:گاهی اوقات فکر میکنم درست است که مرگ رسم یکی از قوانین طبیعت است.اما آدم تنها در برابر  این قانون است که احساس حقارت و کوچکی میکند.یکی مساله ای است که هیچ کاریش نمیشود کرد.حتی نمی شود برای از مین بردنش مبارزه کرد...فایده ای ندارد...باید باشد...خیلی هم خوب است...:. 

 

 

 

سلام دوباره!

سلام دوستای خیالی من... 

یه روزی یه عالمه دوست توی این وب رفت و آمد داشتند اما حالا... 

اه عصبی شدم همه چیز ریخته به هم...اینم از کامپیوترم که قاط زده...همه نوشته ها تو همه مسنجرم ریخته به هم اصلا انگار همه چیز به هم ریخته اس مثه من و دنیام و زندگیمو اتاقمو اینم کامم که دیگه حسابی نورعلی نور شده... 

خیلی وقته ننوشتم... 

خیلی وقته فروغ نخوندم... 

از فریدون خبری ندارم... 

سهرابو فراموش کردم... 

دوستام تنهام گذاشتن... 

همدمی ندارم... 

دیگه از هیچی لذت نمیبرم اما مجبورم به خودم تلقین و به دیگران وانمود کنم که همه چیز آرومه... 

هنوز سنگ صبور دیگرانم اما کسی نیست حرفای منو بشنوه ... 

هزار و یک قولی که به خودم دادم...دارن آزارم میدن اما نمیخوام زیر قول خودم بزنم... 

سختمه...دارم میترکم...چاره ای ندارم... 

امیدوارم هنوز کسایی پیدا شن یه فوتی بکنن خاکای دفترچمون کنار بره... 

دعایی که همیشه میکنم اینه که بعد از مرگم کسایی باشن که هر از گاهی یه آبی رو قبرم بریزن... 

آب رو دوست دارم...آبیه...سبکه...آرامش توشه... 

صداشو ازم نگیرین...!!!

  

 بهار  تعبیر  عاشقانه  زیستن  و نوروز  بهانه ای  برای  تبریک  دوباره  زیستن  است

 

با آرزوی سالی سبز. 

 

 

  

 

 سلام به همه... 

سال نورو تبریک میگم امیدوارم امسال شاهد اندک تحولاتی باشیم!! 

البته فقط امیدوارم!! 

قربون همتون...

 

شب عیدیه!!

سلام دوستان خیالی من 

شما از من بی معرفت تر که سراغمو نمیگیرین... 

به هر حااااااااااااال...اومدم بگم: 

عید همتون مبارک!! 

عجب شب مبارکیه...با تمام بد شانسی ها و ضدحال هاش خیلی سر حالم... 

قربون همتون... !! 

هنوز زنده ام...!! 

 

 

...

  سلام بروبچ.... 

خوبین خوشین سلامتین و اینا؟؟؟؟خوب خداروشکر 

جاتون خالی من این چند روزه کلی عبادت کردم...کلی دعا کردم...کلی زاااااااااااااار زدم(همون عر زدن خودمون)...و کلی طلب بخشش کردم از خدا...خیلی بیشتر از بقیه...میدونید چرا؟؟؟؟ 

چون من رفته بودم برای احیا و عزاداری حضرت علی...ولی چه فایده؟؟؟ 

همه داشتن گریه می کردن همه تو حال خودشون بودن اما من چی؟؟؟؟ 

من یک دقیقه نتونستم نخندم...شب اول که با الهام جون رفتم...وای چشمتون روز بد نبینه هر وقت حرف میزدم سوتی میدادم و می خندیدیم...یا داشتیم میخوردیم... کوله پشتی من هر شب درحال منفجرشدن بود و همه یه جوری نگاه می کردن...شب دوم باز با الی جون رفتم و همش مثه شب قبل داشتیم می خندیدیم...شب سوم که دیگه هیچی... 

ولی اصل خندیدن های بی اراده من فقط و فقط و فقط لهجه ی غلیظی بود که همه روضه خوان ها داشتن... 

وای نمیدونیدا که من چه چیزایی یاد گرفتم... 

نمیدونم میتونید بفهمید یا نه...یه مثال میزنم: 

اونای که حاجت دارند اونای که میخین امشبیه خدا همیدونا ببخشد ااااا حالا با هم بوگوین بک یاالله(بکن یالا

وای این یه نمونش بود که تو ذهنم بود...دیشبو بگم براتون...همه جا تاریک همه قران به سر می گرین...من می لرزیدم از خنده ی بی صدای زیاد...خدایا منو ببخش.... 

امشب همیدون باید از خدا یه چی بسونیدا بریندا...خانوماوا!!توجه کونید 

خلاصه که خیلی جالب بود این احیای ما... 

ممنون از نظراتون...

--------------------------------------------------------------------------------------------------------

 وااااااااااااای بگم بخندین...امروز هم رو مود بودم هم رو شانس... 

رفتم گوشی خریدم بعد که فاکتور زد و با یه داستان جالبی پول رو دادم پرسیدم اقا تعمیر هم دارین...بعد که گوشی قبلیو به تعمیرکار دادم گفت که مشکل نداره...فلش کرد و گوشیم با ۶تومن درست شد...حالا دوتا دوتا حال می کنم...البته چون زیاد اس میدم با گوشی جدیدم سختم میشه چون تمام لمسیه...تازه بعد رفتم رم ریدر خریدم به حساب بابا...باباهم مخشو زدم یه ان ۹۶ برداشت بعد دیدم اااااوووه هندزفریش به پلیر میخوره و قاپیدمش و چقدر هم خوب...خلاصه امروز که ۳شنبه اس من چند جا شانس اوردم

... 

سلام... 

واقعا نمیدونم چی بگم... 

فقط میتونم دروغ بگم... 

بگم وقتی رفتی گریه نکردم حتی یه قطره... 

بگم اصلا برام مهم نیست... 

بگم چقدر خوب که بدون اینکه حقیقتو بفهمم باید سعی کنم به تظاهر فراموشت... 

و اینکه بگم حالم خوبه 

حالم خوب بوده این چند روز بیتو... 

... 

هیچی... 

می خواستم شعر بنویسم پشیمون شدم... 

راستی از همتون قبول باشه...